۱۳۹۱ تیر ۱, پنجشنبه

سروده 15


زندگی سنگ است و من آب روان
آب پشت سنگ کی ماند؟ بدان

زندگی سخت است و من چونان حریر
باهمه سختیش پیشم پرنیان

ریشه دار و پروقار و ساکن است
زندگی در جا نشسته، من دوان

دلفریب و شهسوار و پرنگار
رنگ رنگش گوئیا رستم کمان

زندگی خواهد که گمراهم کند
من ولی اندیشه آرم در میان

زندگی کوشا که مغلوبم کند
من مقاوم همچو گیتی پهلوان

گاه  آرام  است  تا  رامم  کند
لیک من از دست نسپارم عنان

گه خروشان زین همه سرسختیم
من ولی صابر، چنان جان جهان

این همه  منرا  میسر  میشود
چونکه یاران دارم از فرزانگان

هرکه را یاریست کو فرزانه ایست
در جهان او را نژند و باک نیست


کمان رستم  :  قوس قزح